میخواهم دوباره برگردم
ژانویه 6, 2012 at 7:19 ب.ظ. 8 دیدگاه
اصلا کسی یادش هست که اینجا هست؟؟؟؟
یه روزی یه خونه ای بود یه خانمه ای و یه آقاهه ای بودن که اینجا رو ساختن به امید همه خونه شدنشون .
حالا یک سال و نیمی هست که با همدیگه هم خونه شدن و ناجوانمردانه اینجا رو فراموش کردن.
حالا امروز یهو یادم افتاد که وبلاگی هم بود که کلی دوست و آشنا برامون پیدا کرد و من هنوز که هنوزه دوستام رو فراموش نکردم ، مرتب نوشته هاشون رو میخونم و با شادی و غمشون ، شاد و نارحت میشم.
حالا باز تصمیم دارم اقلا هفته ای یه بار به اینجا سر بزنم و دوست دارم شما هم منو به خاطر بیارین .
منتظرتون هستم
خانمه
Entry filed under: افاضات خانمه. Tags: روزمره.
1. علی | ژانویه 6, 2012 در 9:30 ب.ظ.
به سلامتی
——————-
سلامت باشين
2. خانومی | ژانویه 6, 2012 در 10:48 ب.ظ.
سلام عزیزم
اتفاقا چند روز یادت افتادم اومدم اینجا دیدم چه گردو خاکی گرفته اینجارو
حتما بنویس عزیزم
من به یادتم گل خانوم
———————————–
سلام دوست عزيز .
بازم خوبه كه شما منو يادت بود
3. هانیه | ژانویه 7, 2012 در 8:44 ق.ظ.
اولا که سلام به خانمه!
دوماً عزیز جان فکر کردی ما که این یه سال و نیم بودیم اینجا فراموش نشدیم؟! فکر کردی اینجا خبری بوده؟! نه عزیزم! اینجام تقریباً یک سالی هست که دیگه داره می میره و همه همدیگه رو فراموش کردن!
————————-
علیک سلام هانیه جان.
گودر اومد تموم وبلاگها رو از یاد بردیم .
حالا دیگه گودر هم نداریم
4. شکلات تلخ | ژانویه 7, 2012 در 6:48 ب.ظ.
بااااااااااااااادمه
————————
لطف داری عزیز .
حال پدرت چطوره؟
5. reyhan.iceheart@gmail.com | ژانویه 10, 2012 در 9:57 ق.ظ.
خانمه جونم خوبی؟ آقاهه خوبه؟ تو رو خدا بازم بنویس
ما هیچ وقت فراموشت نمی کنیم
دلمون واست تنگ میشه
6. راما | ژانویه 10, 2012 در 9:58 ق.ظ.
من راما بودم بالا چرا اسمم اینطوری منتشر شد؟
7. آسمان آبی | ژانویه 18, 2012 در 2:14 ب.ظ.
من هنوزم شما رو یادمه
خوشبخت باشین
8. شکوفه | نوامبر 18, 2012 در 8:47 ق.ظ.
خوش برگشتی خانوم! اصلا شوکه شدم وقتی که دیدم بالاخره با هم هستین برای همیشه 🙂 مبارکتون باشههههههههههههههه