برف روی وبلاگها
اگه این Google Reader رو فیلتر نمیکردن، اگه حالا کلا گوگل نامرد بی خیالش نمیشد، باز آدم بهتر میتونست وبلاگ دوستاش رو بخونه و از حالشون باخبر بشه. اما خوب مدتهاست که شور و هیجان وبلاگ نویسی از بین رفته و چندتا از بچه ها دارن جور بقیه رو میکشن و دوستان تو وبلاگ بچه های همدیگر رو میبینن و از حال هم با خبر میشن.
من که کلا یادم رفته بود رمز وبلاگم چیه ، هی چند وقت یه بار با خودم میگم دوباره مینویسم، اما باز فراموشم میشه.
نمیدونم شاید اقلا شروع کنم از آشپزیهایی که میکنم بنویسم . چون بهترین سرگرمیم فعلا آشپزیه.
راستی چند روز پیش فیلم «برف رو کاج ها» رو دیدم. به نظرم جالب بود، هرچند که خیلی غصه خوردم چرا فیلم سیاه و سفیده است، چون من عاشق رنگ هستم، اما بعد از مدتها باز ترغیب شدم سینما برم و یه فیلم رو روی پرده سینما ببینم.
یه زمانی وقتی در مورد خیانت فیلم میدیدم کلی احساساتی میشدم و غصه میخوردم. الان دیگه از بس در این مورد فیلم ساخته شده ، اگه یه موضوع دیگه تو فیلم باشه آدم تعجب میکنه. کلا پوستم کلفت شده و هرهر میخندم و پاپ کورن میخورم و داستان رو پیگیری میکنم.
خلاصه که خیانت مرد، مدتی جدایی و بعد برگشت مرد کلا یه فرهنگ جاافتاده شده تو سینما، توی تلویزیون که یه مرحله جلوتره، طرف میره با کیس دوم برمیگره سه تایی به خوبی و خوشی تا آخر عمر کنار هم زندگی میکنن.
خلاصه آقایون حسابی واسه خودشون فرهنگ سازی کردن یه وقت خدای نکرده اذیت نشن.
خانمه خیر سرش برگشته
کوکوسبزی
تصمیم داشتم رسیدم خونه هم کوکو سبزی بپزم هم کیک بار بذارم ، که آقاهه حواس پرت یادش رفت تخم مرغ بخره و مجبور شدم از خیر پختن کیک بگذرم .
حالا جاتون خالی یه بویی پیچیده تو خونه که بیا و ببین. کلی فانتزی کردم که با نون سنگک و ترشی این کوکو رو بخورم ، اما چون اصولا خوشم نمیاد تنها غذا بخورم و آقاهه هم اهل شام خوردن نیست ،پس مجبورم فقط فانتزی کنم و یه کم کوکوی خالی بخورم .
من خیلی بدم میاد تنها غذا بخورم اما آقاهه به هیچ وجه حاضر نیست شام بخوره ، مگه سنگی چیزی از آسمون بیاد و من هر شب باید یا شام نخورم بیا چیزی سمبل کنم و بخورم . خلاصه گاهی حسرت میخورم که چرا مثل قدیمها این آقاهه نمیذاره من شامی بپزم و دور هم بخوریم و لذت ببریم
مردم همه مشکل پرخوری دارن با شوهراشون من مشکلم اینه که همسرم فقط حاضره نهار و صبحونه بخوره .شام هم با میوه و صیفیجات سر کنه .
شما بفرما با من این کوکو رو بخور
خانمه دنبال یه هم پا واسه شام
شربت سکنجبین
وقتی میرسم خونه اول میرم یه لیوان آب میخورم ، بعد عقلم میاد سر جاش وعقلم به احساسم غلبه میکنه ، عین بچه آدم میرم یه لیوان شربت سکنجبین و عرق بیدمشک درست میکنم میخورم.
اصلا من عشق اینو دارم که تا آقاهه اومد خونه ، هنوز رو مبل مستقر نشده با لیوان شربت برسم خدمتش تا از گرما راحت بشه ، یه جور برداشت آزاد از تیتراژ سریال همسران که مهین و اون یکی هنرپیشه مثل جن با سینی چایی بالا سر کمال و علی ظاهر میشدن .
اما مشکل اینجاست که آقاهه میگه تو شربت درست نکن ، بذار خودم بیام درست کنم . ظاهرا با غلظت مواد ترکیبی من سازگاری نداره .خلاصه حسابی خورده تو ذوقم . آخه مرد حسابی چرا نمیذاری شربت درست کنم؟؟؟؟؟
خانمه در آرزوی پذیرایی